هر آنچه میخواهید در کافه بیابید...

سیاست ، تکنولوژی ،ورزش

هر آنچه میخواهید در کافه بیابید...

سیاست ، تکنولوژی ،ورزش

طبقه بندی موضوعی
۱۰ اسفند ۹۴ ، ۱۹:۱۷

شعری زیبا

آه دلم به آینه زنگار می زند

پیراهن وصال تنش زار می زند

عمرم،جوانی ام، همه خرج گناه شد

این گریه ها زیان مرا جار می زند


دیگر چرا اجل، به خدا که همین فراق

عکس مرا به سینه ی دیوار می زند

حالم شبیه حالِ بد مجرمی ست که

سیلی نخورده دست به اقرار می زند

چون ورشکسته ای شده ام که به هستی اش

چوب حراج از سرِ اجبار می زند

💖💕 💖💕بر روی من حساب نکن جمعه ی ظهور

سنگت به سینه، نوکر غمخوار می زند

خون هزار عاشق این شهر پای توست

خال لب تو دست به کشتار می زند

با اینکه رو به قبله شدم، دل خوشم هنوز

گاهی سری طبیب به بیمار می زند

شرمنده ام نمرده ام از رنج روضه ها

خیلی بد است کارگر از کار می زند

عنت به نانجیب مدینه که بی هوا

سیلی به پابه ماه عزادار می زند

چون روز روشن است از امروز کوچه اش

فردا سه ساله را سر بازار می زند

پنجاه سال بعد به اسم سه شعبه ای

مسمار را به چشم علمدار می زند...

                               

شاعر:   وحید قاسمی

موافقین ۱ مخالفین ۰ ۹۴/۱۲/۱۰
محمدباقر شمس الدینی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی